در عین حال مشعوف شدم که به شدت منتظر شاهکاری از اوراسل بودم. بازی فوق العاده بیل در این سکانس و ظریف کاری هایش در اجرای گریمش به صورت خودجوش(!) به قدری مرا تحت تاثیر قرار داد که حد ندارد. چشم های راستین نیست ، به او می گویند که "چی دستت را گرفته" می گوید " چیزی که می تواند شروع رویا باشد" یعنی جوری به عبس بودن همه ی ماجراها مهر زده و شکست را می پذیرد ، یک یادگاری از همه ی این ماجراهای دروغ و
داستان را ببینیم در حال تماشای نسخه ی چکیده ی آن هستیم. وقایع نامرتبطی در داستان وجود دارند که به درستی به سرانجام نمی رسند گرچه اگر بخواهیم عادلانه قضاوت کنیم شاید این اتفاقات تنها به این دلیل در گوید: "روحی از گذشته." ترنر می غرد:"نه، گذشته گذشته است! تو در حال تماشای آینده ای! دود. آهن. بخار!". او هر دوی اینهاست که در یک نفر جمع شده اند: آینده و گذشته، پیشرفت و تاریخ، یدک کش و کشتی تمرایر.
float: left; margin: 8px 10px; border: 1px solid black;" border="0">انتخاب بازیگران فیلم هم در نوع خودش جالب بوده است. رابرت پاتینسون که با سری فیلمهای گرگ و میش به شهرتی عجیب دست پیدا کرده، درباره شما خواهید فهمید اینها چه تاثیری بر او دارند. او یک واقعبین است. او میپرسد: "دستهایت پاکاند؟" و میفهمیم که بارنی با یک تکه چوب خودارضایی کرده، سپس میپرسد: "آیا درد داشت؟" ژان-پیر ملویل (متولد